روز دهم

هر روز بر تعداد پسوردهایی که امنیت   حریم شخصی رو افزایش میده، اضافه میشه! 

پسورد و قفل و  اثر انگشت و ... ممکنه باعث بشه انسان  در مقابل یه دزد و هکر، احساس آرامش داشته باشه ولی هر کدوم از اینها مثل یه دیوار بتونی میمونه که با تقویتش ، فاصله ی افراد یک خانواده رو از هم بیشتر میکنه!  هر چی حریم های شخصی بیشتر بشه، دل آدمها از هم دورتر میشه!

شاید اون فایلی که براش پسورد میذاریم، چیز چندان مهمی نباشه! ولی وجود پسورد ،حس غریبگی رو به نزدیکان آدم القا میکنه!... گاهی هم طرف مقابل، حس کنجکاوی رو با حس مسئولیت  قاتی میکنه و به هر نحوی سعی در نفوذ به منطقه ممنوعه داره! 

به اینکه چی پیش میاد و چی میشه خیلی کاری ندارم! ..فقط میدونم که یکی از بزرگترین تاثیراتش بین یک زوج ، دلخوری و شَک و نداشتن آرامشه! 

 از روزی که علی چند تا پسوردهای شخصیش رو بهم داده، یه حس نزدیکی بیشتری باهاش دارم! 

شاید تا قبل از این، خیلی  دوست داشتم فوضولی کنم! حتی قصد هک کردنش رو هم داشتم!... ولی از روزی که خودش این پسوردها رو بهم داده ( بدون اینکه من بگم!)، یه آرامش خاصی دارم! .. اینکه میدونم اون بهم اعتماد داره، واقعا برام با ارزشه! ...از اون روز حس فوضولیم هم فروکش کرده و اصلا کاری به کارش ندارم!...ممنونم علی جان... قلبم رو پر از عشق و اعتماد  کردی!! 

  

 

---------------------------------------------------------------------------- 

 

علی؟؟  از اون هفته که موقع خواب قاتی کردم و اون حرفا رو بهت زدم ، تا همین دیشب که مسئله حل شد، خنده هات یه رنگ دیگه داشت! شفافیتش رو از دست داده بود! یک هفته میخندیدی ولی مات و سرد!... دیگه اون علی ِ من نبودی که با خندیدنش دلم میلرزه! ... 

میدونم اون حرفم خیلی تاثیر بدی روی تو گذاشته بود! ناخواسته غرورت رو خط خطی کرده بودم! 

برای همین  حرفم رو انقدر بزرگ کردی و نتونستی فراموش کنی!... می خواستی به روم نیاری ولی من که خر نیستم! حتی از سلام گفتنت هم معلوم بود چه مرگته! ... این رو هم بدون که  اصلا بلد نیستی فیلم بازی کنی و جلوی خودت رو بگیری! خیلی تابلویی داداش!! 

عزیز دلم منو ببخش و مطمئن باش بدون قصد و غرض و از روی عصبانیت اون حرفها گفته شده! 

به هر حال خوشحالم که دیشب مشکل حل شد و از همون لحظه تا به امروز خنده هات و لحن کلامت، نشاط خاص خودش رو پیدا کرده!... دوباره شدی همون علی ِ دوست داشتنی ِ من! و من هم از هر ۲ جهت خوشحالم!

 علی جونم؟؟ همیشه همینجور باش (‌مثل امروز) تا با شنیدن صدات همه دنیا برام صورتی بشه!!! 

 

پیشنهادانه: وقتی عصبانی هستم و یه حرفی رو میگم، اول مطمئن بشو که این حرف چقدر پایه و اساس داره، بعدش انقدر سفت و محکم و جدی نگهش دار!! برای جفتمون بهتره!  

 

طلبکارانه : تو اگه همه ی حرفای من رو انقدر جدی بگیری و فراموش نکنی، زندگی خیلی لذت بخش میشه!...مثلا خلاصه ی کتاب و ....  ( چشمک) 

 

 --------------------------------------------------------------------------- 

عموی بنده همین چند روز پیش کربلا بود!... اونجا دلش آدامس میخواد و به قیمت  خیلی زیادی، از دست فروش های کنار خیابون آدامس میخره!... از لحظه ای که آدامس میره تو دهنش تا نمیدونم کی، همینجور حالی به هولی میشده! از این حالی به حولی ها نه آ!! از اون مدلش! 

خلاصه اولش خجالت میکشه! بازم خجالت میکشه!... کمی به روحیات خودش شک میکنه! کمی در اعجاز این سرزمین کف میکنه! در نهایت  بعد از تحقیق و تفحص در بسته بندی ه آدامس مذکور، متوجه میشه این آدامس محرک جـــ.ن.ســ.ی  بوده  و خب تاثیراتش بسی شگرف میبوده!!! 

۱- وقتی آدامس میخرین ، یه نگاه بندازین روی بسته اش که چه کوفتی رو دارین کوفت میکنین! 

۲- اگه مشکلی در این زمینه دارین، حتما از این آدامس ها مصرف کنید! جواب میده!! ... گویا بیشتر از حد تصور هم جواب میده! فقط عوارضش به پای خودتون!! 

 

---------------------------------------------------------------------------

 

پینوشت: ممنون که برای پست قبل  نگرانم بودین!‌ممنون بابت تمام حرفها و نصیحت هاتون! ممنون بابت همدردی کردنتون!.... قصد ناراحت کردن کسی رو نداشتم! فقط باید اون پست رو در اون زمان مینوشتم تا کمی سبک بشم!.... ۲ روزی هست که مشکل حل شده و فعلا زندگی شیرینه!  از این قبیل مسائل برای من زیاد پیش اومده! دفعه اول نیست و دفعه آخر هم نخواهد بود! فعلا ملالی نیست جز دوری ِ علی جانمان!