روز ۲۴ بدون تو! ( خیلی بی انصافی)

وقتی میگم بی انصافی یعنی هستی دیگه!!!  

یه نیگا به خودت بکن! 

 دیدی  بی انصافی؟؟!!  

 

 

خیلی ازت ناراحت بودم! دیگه لازم به گفتن نیست. 

صبح هم که زنگ نزدی و بیشتر عصبی و کلافه شده بودم.  

بعد از ظهر دقیقا وقتی زنگ زدی که نفسم از شدت گریه بالا نمیومد.( لعنت به هر کی که مسخره ام کنه!! ایشالا سر خودش بیاد )  وقتی هم با حرف زدن حق به جانب تو مواجه شدم و گفتی: معذرت خواستم! دیگه بسه!!.... حالم بدتر شد و بدونه اینکه حرفی بزنی قطع کردم. 

بی انصاف خب همون موقع دوباره زنگ میزدی... نمیگی شاید این نگار دلش بخواد به چیز خورن بیفته و درست حرف بزنه؟؟نمیگی نگار بدون خداحافظی دق میکنه؟؟... 

 از اینکه انقدر بهم بی اهمیت بودی و با اینکه دیدی من خیلی حالم بده، ولی دوباره بهم زنگ نزدی خیلی عصبی شده بودم!  

ساعت ۶.۵ که دوباره زنگ زدی اولش یه کم از صحبت های  بووقــــــــــــــــــ  کمک گرفتی. ولی انقدر عصبی بودم که  بی اعتنا به گفته هات ،گریه میکردم و حرفایی که این چند روز تو دلم انبار شده بود بهت گفتم! 

واقعا هم که چقدر برخورد خوبی داشتی!!!

 

-  نگار بسه!! نگار بسه!! انقدر گریه نکن!! نگـــــــــــــــــــار بسه!! جون علی انقدر گریه نـکـــــــــن...  

-تو حرف دیگه بلد نیستی؟؟  همش همین یه جمله رو تکرار میکنی؟؟ نمیخوااام!!میخوام گریه کنم به حال خودم 

-خب بکن! گریه کن! گریه کــــــــــن! چی بگم بهت؟؟؟  

 

تق گوشی رو گذاشتم!! ( آخه گوشی بی سیم دستم نبود و دقیقا گوشی رو با حرص و با بیشترین نیرو به تلفن کوبیدم و از درون خالی شدم!!!  خدا رو شکر که گوشی بی سیم دستم نبود! وگرنه با فشار دادن یه دکمه، اونقدر که با کوبیدنه گوشی روی دستگاه تخلیه شدم، آروم نمیشدم و شاید عصبانیتم فروکش نمیکرد!) 

 

بعدش که حرفام رو بهت گفته بودم و گریه هام رو کرده بودمو ذهنم از هجوم افکار آزار دهنده  راحت شده بود، تازه به یاد حرفای تو افتادم.. با صدایی گرفته و غمگین باهام حرف میزدی 

 

- نگار جونم.. عزیز دلم...دیروز که هر چی زنگ زدم خودت قطع میکردی و نمیذاشتی حرف بزنم!  به خدا دیشب هم  هوا طوفانی بود و بارون میومد.برای همین اصلا گوشیت راه نمیداد... صبح هم کارم زیاد شده بود... وقتی که همیشه بهت زنگ میزنم نشد... بعدشم ماشین خراب شد و گیره اون بودم... بعد از ظهر دیگه خودم هم داشتم دیوونه میشدم. هم از فکر اینکه تو الان به این حال میفتی. هم خودم حالم بد بود.به خدا دلم برات یه ذره شده!! ... وقتی با اون حال تلفن رو قطع کردی، اولش رفتم یه کم سر خودم رو گرم کنم که تو هم آرومتر بشی و دوباره بهت زنگ بزنم. بعد که اومدم سراغ تلفن، دیدم دارن با تلفن  حرف میزنن و تا الان نشد که زنگ بزنم. اینجور نکن با چشمای نگار من.تو که انقدر صبر کردی، چند روز دیگه صبر کن میام... 

 

بعدشم سرفه سرفه سرفه....فکر کردی  چون توی گوشی سرفه نمیکردی، نفهمیدم چقدر وضع سینه ات وخیمه؟؟؟ 

کاش به خاطر اینکه حرفم رو گوش نکرده بودی و دکتر نرفته بودی بیشتر دعوات میکردم پسر کوچولوی خودم!!!.... ۲ هفته پیش بهت هشدار دادم که صدات گرفته و تا بدتر نشدی، برو دکتر!... حرف که گوش نمیکنی لجباز خان ِ من!!  حالا تا ۲ ماه با این وضع سرفه ها و تنفست هم خودتو زجر میدی، هم دل منو آتیش میزنی...   

 

یاد همه ی اینا افتادم و بدجور پکر شده بودم. دلم میخواست دوباره تا آخر شب یه دفعه دیگه زنگ میزدی تا جبران بداخلاقیام رو بکنم! کاش زنگ میزدی و اون صدای غمگین رو شاد میکردم. حتی نفهمیدم از چی انقدر دلخور و ناراحتی!!  میدونم یه چیزی شده و بهم نمیگی! خستگی بهونه است علی آقا!! خر خودتی بدجنس! 

 

ولی بی انصاف دیدی دوباره دیگه زنگ نزدی؟؟؟ انگار منتظر بودی تا من وسط حرف زدن قطع کنم و تو فرار کنی!!!... اونوقت وقتی بهت میگم که من مزاحم اوقات خوش سربازیتم، میگی چرت و پرت نگو!!!... حد اقل دوباره زنگ میزدی که ببینی زنده ام یا با اون حالم، خوشبخت شدی و مرده ام!!!

 

تا همین الان گوشیم دستمه و نمیتونم ازش چشم بردارم. باورت میشه شب تا صبح اگه بخوابم، هزار بار از خواب میپرم و به گوشیم نیگا میکنم تا مطمئن بشم که توهم بوده و اشتباه حس کردم که زنگ زدی؟؟... اونوقت تو با بی انصافی میگی: هر وقت زنگ نزدم به خودت بگو بیخیاله علی!! علی حتما مرده! به جهنم!! علی ارزشه ناراحت شدن نداره.... 

باشه!! آدمی که این حرف رو به من میزنه، حتما خودش اینجوری خودش رو آروم میکنه که این نسخه رو برای بقیه هم تجویز میکنه!! اینجوریاست؟؟؟... ولی من نمیتونم!! اگه از شدت گریه و ناراحتی خفه بشم، بازم نمی تونم اینجوری  که تو میگی خودم رو آروم کنم!! 

 

 

قبول داری جفتمون خیلی کله شقیم؟؟؟؟؟!! 

 

امیدوارم فردا صبح زندگی شیرین بشه! ( البته اگه دلت بخواد و به خودت زحمت بدی و یه زنگ به نگار بزنی) 

 

 

بازم خوبه که اینجا رو برام ساختی . وگرنه انقدر این حرفا توی سرم میگشت و با خودم حرف میزدم که واقعا دیوونه میشدم!! هر چند الان هم همچین تعریفی ندارم!! ولی برای حفظ آبروی تو هم که شده حفظ ظاهر میکنم!! (  دوست ندارم ۲ روز دیگه بهت بگن زنت دیوونه است!!)

 

خدایا منو از دست این پسره بخووووور