روز ۲۲- ۲۳ بدون تو!!( واقعا بدون تو!)

 42-16756166 - Bride Having Second Thoughts

 

ناراحتم  ازت

ناراضیم ازت 

 

فقط احساسم توی این ۲ کلامی که گفتم خلاصه میشه!! 

 

 

 

هیچ فهمیدی که این ۲ روز چقدر اشک ریختم؟؟ ... علی من همون نگار سرسختی هستم که ۱۹ سال اشکم رو هیچکس ندیده بود!! و حالا اینجور برای تو اشک میریزم!!! میفهمی دیوونه؟؟

هیچ فهمیدی این ۲ روز مثل بچه مدرسه ای هایی شدم که بعد از تعطیلیه مدرسه، عشقشون رو سر کوچه منتظر خود نمی بینن؟؟؟ 

نفهمیدی علی! نفهمیدی!!! 

 

فقط اینو فهمیدی که ناراحتم و صدام نشاط و هیجان همیشه رو نداره!! 

موقع حرف زدن نمی خندم!! 

بعدم با چند تا قربون صدقه، به خیال خودت خرم کردی!!!  

آره! برای چند لحظه واقعا خرم کردی!! چون واقعا وقتی باهام اونجوری حرف میزنی ، مشاعیرم رو از دست میدم! همه دنیا برام قشنگ میشه! ولی بعدش که حرفت تموم میشه، میفهمم چقدر قلبم دردناکه و با این حرفا نادیده گرفته شدم! تازه حس میکنم که برات اصل موضوع مهم نیست و به خندیدنه چند لحظه ایه من اکتفا میکنی!! 

کاش همه چی با «قربونت برم و فدات بشم »حل میشد!! 

 

 

این هفته آخر سنگ تموم گذاشتی!!! 

  

میدونم که انتظار کشیدن رو وظیفه ام میدونی!!! 

میدونم که گذروندن این روزایه من ،برات هیچ ارزشی نداره!! 

هر وقت حرفی زدم ، گفتی: مگه چاره ی دیگه هم داریم؟؟؟ 

ولی من.... 

بگذریم!! 

راست میگی! چون دوستت دارم،باید هرچی به سرم میاد  تحمل کنم!! اینه رسمه عاشقی!!! 

باشه...

 

 

میدونم که با خوندن این چند خط آتیش میگیری!!! همیشه حرف زدن از ناراحتی ها ونارضایتی هام ممنوع بوده!! چون انقدر آتیش میگیری که بدون هیچ منطقی ، فکرت رو به جاهای دیگه سوق میدی!!  و بنابراین از گفته ی خودم به گـ.ه خوردن میفتم و دور این موضوع یه خط قرمز میکشم که برای حفظ آرامشم هم که شده، از نا آرومیهام حرفی به میان نیارم!!

نخیر! از نوشتن این چیزا، منظورم این نیست که دوست ندارم!!! اتفاقا انقدر دوست دارم که بابت کوچکترین رفتارهات اینجور دیوونه میشم!!! اینو که میفهمی؟؟؟

 

علی: من خیلی چیزا دلم میخواد!!! هزار بار گفتم بهت و دیگه نمی خوام تکرار کنم!!!

 

 

دوست دارم... کمتر اذیتم کن!!