روز ۲۰-۲۱ بدون تو! ( ۳ هفته گذشت)

  42-19652806 - Envelope with a lipstick print

۳ هفته گذشت!!!  

برام مهم نیست که چه جوری گذشته! فقط برام مهمه که ۲۱ روز گذشته و امیدوارم تا آخر هفته علی ِ من از پادگان خلاص بشه!! 

امروز اصلا نشد که با هم حرف بزنیم! صبح وقتی که گفته بودی، زنگ نزدی و بعدشم نشد حرف بزنیم!!  

دلتنگی و بی خبری که جای خود. ولی امروز دلم از این گرفته بود که عصر و غروب جمعه که همیشه برای علی ِ من دلگیر بوده و هست، نتونستم باهات حرف بزنم تا آرومت کنم و نذارم چشات بارونی بشه! ... اینو باور دارم که دل و روحمون پیش همه و لحظه لحظه در کنار همیم!! هزاران بار شده که وقتی زیاد بهت فکر کردم یا از ته دل خواستمت، همون موقع بهم زنگ زدی و فهمیدم که حال تو هم بهتر از من نبوده!... امیدوارم این غروب جمعه رو هم دلگیر نگذرونده باشی... 

البته با توجه به خبر مسرت آوری که دیشب بهم دادی، امروز بسیار خوشحال بودم که ازحالت کپک خارج شدی!!!  به جون نگار،هر وقت تصورت میکنم یاد رابینسون کروزوئه میفتم!! اونم وقتی توی جزیره بود، مثل تو ۲-۳ هفته حموم نمیرفت!! مثل تو ۲-۳ هفته دست به سر و صورتش نمیزد و ریش و سبیلش مثل خودت روی زمین میکشید! البته تنها تفاوتش با تو در این بود که ایشان مو داشتند و جنابعالی خدا رو شکر از این نعمت محروم شدید و گرنه  با توجه به تعدد شپش هایی که در بین موهات یافت میشد، از طرف وزارت بهداشت به عنوان یک میکروب اجتماعی و عامل بیماریزا، دستگیر و سوزانده میشدی!!!!

  

 +++

از وقتی وارد خانه ی نو شدیم، مامانم حالش بهتر شده. بابام هم انصافا خیلی به دلش راه میاد تا دوباره اونجوری نشه. آخه دکتر خیلی سفارش  مامانم رو کرده و بیچاره صبح تاشب هزار تا قرص اعصاب و .. می خوره! 

حالا این ۲ تا شدن مثل عروس و دامادا!! انقدر ۲ تایی ذوق دارن. همه ی زندگی رو نو کردن! انگار دارن جهاز عروس میخرن.  امروز نوبت آشپزخانه بود.  ۲ تایی رفته بودن آشپزخانه رو نو کردن! سرویس قند و شکر- جای ادویه- جای مایع- سبد کنار سینک- سرویس کفگیر ملاقه- لوستر آشپزخانه- سرویس قابلمه رنگ کابینتا- سماور روی گازی رنگ کابینتا وکلی چیزای دیگه خریده بودن... 

بعدشم با ذوق اومدن و چین و واچین کردن ... مامانم وقتی خرید میکنه و زیر و روی خونه رو عوض میکنه  و همه چی رو با هم ست میکنه،خیلی حالش خوب میشه! توی خونه صدای خنده میاد! غذا ها طعم عشق پیدا میکنه!... ما هم یه لبخند روی لبمون میشینه!  

خلاصه  خوشحال باش که چند روزیه زندگی شیرین شده علی آقا! 

 

 

+++ 

 همه ی فیلمایی که دیشب گفته بودی رو جدا کردم برات! دلم میخواد زودتر بیای و بهت بدم تا حالشو ببری! 

دیشب یه اشاره ای به کتاب کردی! چند تا کتاب اون دفعه برات خریده بودم که نشد بهت بدم. حالا فردا چند تا دیگه هم برات میخرم تا  اینبار که مرخصیت تموم میشه و میری،پادگان روتبدیل به یک مرکز فرهنگی کنی!!

 

 

+++ 

 

دیشب با یه دوستی در مورد کادوی ولنتاین حرف میزدیم!! ... الان که میدونم ولنتاین پیشم هستی خیلی خوشحالم! 

 اول خواستم اینجا یه حرفایی رو برات بنویسم. بعد حس کردم شاید دوست نداشته باشی. حتما یادم بنداز که در این مورد با هم صحبت کنیم!  

 

 

 

دوست دارم عزیزترینم... امروز حرف نزدیم و  نشد  که ازت بخوام برام دعا کنی تا فردا مشکلم حل بشه. علی جونم هیچی تو دنیا به اندازه دعاهای تو برام موثر نیست. واقعا پلی هستی بین من و خدا!! به واسطه ی تو ، خدا خیلی هوامو داره!! 

منم همیشه از خدا برای تو بهترین ها رو خواستم...  

خدایا کمکمون کن تا این ۱ هفته رو به خوبی و بدون سختی و دلتنگی بگذرونیم...  

 

دلم میخواد زودتر صبح بشه و صدات رو بشنوم... خیلی دلتنگم...