بهتری خانومی؟؟

سلاممم نگار جون خودم... 

 

خوفی گلم؟ بهتر شده حالت؟؟ 

 

اینو میخونی میگی ارههه اونم چه بهتر شدنی..گل بود به سبزه نیز اراسته شده..میدونم همه اینارو.. 

 

ایشالا که سلامتی کامل بهت رو بیاره به زودیییی... 

 

یه کتک مفصلم ازت طلبکارم انگاری...دیروز غیبت داشتم.. 

 

فردا هم که امتحان داریو امروز دیگه خودتو کشتی میدونم... 

 

هی من میگم بهت دختر اینقدر حرص نخور واسه این درس و امتحانات خودتو از بین میبری گوش نمیدی که...اونوخ منم باید هی حرص بوخورم که تو خودتو اذیت میکنی... 

 

ولی خدایی خیلی دعات میکنما سر همه نمازام..همه جور دعایی از نوع خوب و خیرش..هرچند دعاهای من... 

 

الان که وقت امتحاناتته خیلی خیلی دعات میکنم تو هم با ارامش درساتو بخون حرصشم نخور بهت قول میدم نتیجش بهتر بشه... 

  

 

راستی هی گفتی بوست نکنما..گفتم میخواااااااااااااام..امروز بعد ۷..۸..۱۰ عطسه پشت سر هم و شروع ابریش مماخ فچ کنم سرما خوردم یه کم همچین بفهمی نفهمی.. 

 

دیگه اینکه only for joftemoon ... 

 

خب دیگه 20 دقیقه دیگه باید بخوابیما..خودت قول دادی... 

 

ایشالا که امتحانتو خوب میدی فردا عزیزم..نگذانش نباش اینقد..دعات میکنم خیلی خیلی... 

 

مواظب خودت باش عسلی جونم...دوست دارم 666666666666666666666666666666 هوارتا...... 

حافظ...

سلام عشق من... 

 

سلام عسل من... 

 

سلام نگار من... 

 

خوبی عزیز دلم؟؟ 

 

خوب که میدونم الان زیاد نیستی..اخه مواظب خودت نبودی دیگه..سرما خوردی گل خانومی... 

 

حالا دیگه مواظب خودت باش حداقل زود خوب بشی دخملی جونم... 

 

امروز داشتم اس ام اس قدیمیا رو میخوندم... رسیدم به اون فال حافظه که ایرانسل واسمون گرفت... 

 

نمیدونم دوسش دارم شعره رو خیلی... 

 

گر دست دهد خاک کف پای نگارم               بر لوح بصر خط غباری بنگارم 

 

بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است          از موج سرشکم که رساند به کنارم 

 

حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است        عمری بود ان لحظه که جان را به لب آرم 

 

 

 

دلتنگتم خانومی...مواظب خودت خیلی باش..دوست دارم... 

اگه از عشق بشه قصه نوشت...

سلام نگار جونم... 

 

خوبی؟؟ امروز حالمون بهتر بودا نه؟ 

 

تو حالت خوب باشه من حالم همیشه خوبه خوبه و خیالم راحته فداتشم... 

 

اینم واسه نگار جونم... : 

 

اگه از عشق بشه قصه نوشت میشه از عشق تو گفت... 

 

میشه با ستاره های چشم تو مغرب نو مشرق نو برپا کرد... 

 

میشه با گندمی های سر زلفت یه عالمه شعر نوشت... 

 

میشه از عشق تو مرد و دیگه از دست همه راحت شد... 

 

 

آره...از عشق تو دیوونگی هم عالمی داره... 

 

 

 

فدای تو بشم من نازم...عسلمی..دوست دارم... 

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد...

یا علی گفتیمو عشق آغاز  شد 

 

 

 

سلاااممم نگار جون خودم...  

 

خوبی؟؟ 

 

میدونم الانه خوابی خانومی...بعد چند شب بی خوابی و اون مشکلات امشب خوبه خوب بخوابی تا خود صبح زود..همون لنگ ظهر... 

 

اینجا رو افتتاح میکنیم واسه حرفای خودمون...من واسه تو حرفامو مینویسمو تو هم اگه حرفی داشتی واسه من...از مشکلاتمون..از ناراحتیامون از درد و عذاب کشیدنامون..از همه چی...تا بعدنا که اینجا رو میخونیم یادمون بیاد که چه سختیایی رو پشت سر گذاشتیم تا بهم بریسیم..ایشالا البته... 

 

امروز بعد از یکسال و سه ماهو هفت روز اشنایی یکی از سخت ترین عذاب اورترین روزایی بود که پشت سر گذاشتیم...خدا کنه..یعنی از خدا میخوام که دیگه از اینجور چیزا واسمون پیش نیاد که تو اینقدر اذیت بشی و عذاب بکشی نگار خانومی جونم... 

 

منو هم ببخش..میدونم میخندی شاید به این کلمه..ولی خب..آدمیزاده... 

  

راستش خودمم امروز خیلی حالم بد شده بود..خیلی وقت بود اون شوک های عصبی به سراغم نیومده بود ولی امروز اومد... 

 

به هر حال ایشالا که دیگه همچین چیزایی پیش نیاد...  

 

خب دیگه الان اینقد خستمههه..مست خوابم... 

 

مواظب خودت باش عسلم..ماهم..گلم.نازم..فدای تو... 

 

دوست دارم ... 

 

فعلا عزیز دلم...