توی این ۴۰-۴۵ روز خیلی خودم رو سرگرم کردم! دائم در حال فزایش ظرفیت بودم... انصافا توی این مدت دختر بدی بودم؟؟؟
ولی دیگه ظرفیتم تکمیله!! خسته شدم به خدا...
...الان که به آرشیو وبلاگ نگاه میکنم میفهمم چرا اون زمانی که ۵۴ روز طول کشید تا مرخصی بگیری اونقدر له شدم و به هم ریختم!
دلتنگی و صبوری در کنار هم جور در نمیاد!! خسته ام علی!میفهمی؟؟
۲ -۳ روزه بی هیچ دلیلی بغض توی گلومه و داره خفم میکنه!! این بغض لعنتی هیچ جوری پایین نمیره! تو رو میخوام! ... با درس و کتاب و تفریح و دوست و فیلم و هیچی و هیچی هم آروم نشدم...دیگه قاتی کردم! وحشی شدم علی! میخوام همه رو به جای تو بزنم و بعدش از عذاب وجدان گریه کنم ! یادم باشه وقتی ایندفعه دیدمت اول حسابی بزنمت و بکشمت تا دلم آروم بشه...بعدش به باقی ماجرا میرسیم!
شاید این هفته بیاید...شاید!!
مطالبت رو که خوندم قلبم کباب شد برات. دعا کردم زودتر به هم برسید. آرزوی خوشبختی میکنم. یه مطلبی تو وبلاگم گذاشته بودم درمورد خوش شانسی در ازدواج. بخونی ضرر نداره. تکنیک های نفوذ خوبی داره
ذکر مصیبت که نمینویسم دلت کباب بشه!!
مرسی
این روزهاتو درک می کنم .
توی وبلاگم خاطرات گذشته را می نویسم و الان دقیقا خاطرات دوران سربازی همسرم را نوشتم . دوست داشتی سری بزن .
دوران سربازی برای همه واقعا سخته...
من می فهمم...گاهی آدم سرریز می کنه. راستی چقدر دیگه مونده؟
اگر ۳ ماه اضافه خدمت نخوره ،۴ ماه مونده!
نگار جونم وقتی اون جملهی آخرت رو خوندم که با یه دست لرزون و یه دل پر از امید و تردید نوشته شده یه جوری شدم. واقعن امیدوارم این هفته بیاد. نمیدونم میتونم شرایطت رو درک کنم یا نه اما میدونم شرایط وحشتناکیه.
در مورد امروز هم نگران نباش خوشگلم. من ناراحت نشدم و حست برام قابل درکه. میدونی که من خودمم خیلی وقتا با خود تو همینجوری برخورد کردم به دلایل مختلف.
این دفه اگه دیدیم میس بنداز برام!! چون گوشیم رو ویبرهس من یهدونه ویبره رو تشخیص نمیدم اما اگه دائم ویبره بخوره احتمال تشخیصش زیاده D:
جدی دلم سوخت برای اینکه نتونستم ببینمت...
زیاد نباید خودم رو امیدوارم کنم!! خیلی وقتا قرار بوده اون هفته بیاد و وقتی جور نشده بیاد واقعا بهم شوک وارد شده...دیگه به هیچی دل خوش نمیکنم!
صبح یه تجربه از زود قضاوت کردن برام بود!! و به عمق فاجعه ی حساسیت روحیم پی بردم! :دی
خدا قسمت نکرد خواهر! ایشالا دفعه دیگه از روش آقاتون استفاده میکنم تا اس ام اسم رو ببینی :دی
شوما بیرون رو نیگا کن!! نمی خواد دلت بسوزه همچین تحفه ای نیستم! مهم این بود که چشمم به جمال شوما روشن بشه و خواب از سرم بپره!
آخی . الهی . درکت می کنم. یه هفته که حامد تو کرمانشاه بودش برای آموزشی من اینطور بودم. زودی بر می گرده
:دی اسم آموزشی میاد موهای سرم میریزه!
هروقت اینجارو میخونم با خودم میگم چه جوری میتونی این دوریای طولانی رو تحمل کنی. حالا مطمئن شدم سعی میکنی تحمل کنی اما خیلی سخت! این روزای تو چند وقت دیگه واسه من پیش میان.
امیدوارم شرایطی که براتون پیش میاد بهتر از ما باشه! ما تقریبا بدترین شرایط رو داشتیم!
نگار خانوم سلام
وضعیت من و ایسان با شما و علی تقریبا برابره
آیسان منتظره من خدمتم تموم شه و شما هم منتظره علی پس خوب درک میکنیم
ولی الان بدترین حالت همین حسو حالیه که شما دارین
خیلی نتیجه بدی روی رابطه داره
ما پسرا مجبوریم و چاره ای نداریم
شما با یک روحیه خوب میتونی علی رو ساپورت کنی نه اینکه حالا اون مجبور به ساپورت شما بشه
چون در خدمت فشار روی سربازها خیلی خیلی بالاست
نا امید نباش و به آینده خوب فکر کن
راستی یه وقت آپها ما رو نخونی
تو کجای شرایطت با ما برابره؟؟ ماشالا هر روز برمیگردی خونه! تلفن واینترنت و همه چی در اختیارته! فقط زمانی که آموزشی بودی شرایط مارو داشتی!
اتفاقا چون علی سربازه و همه میدونن شرایط سربازها بده، خودش بزرگترین دلگرمی برای علی ه ! ...ببین علی داره به اصطلاح وظیفه اش رو انجام میده و مجبوره اونجا رو تحمل کنه!! همه از جمله فامیل و آشنا و خانواده هم هواش رو دارن! چرا؟ چون سربازه و شرایط متفاوتی رو داره! ( البته خودش تکذیب میکنه :دی)....من هم میدونم واقعا توی پادگان شرایط بدی رو داره! من خودم یک روز نمی تونم اونجا رو اینجوری که علی میگه تحمل کنم ولی خیلی بی انصافیه که فقط من بخوام علی رو ساپورت کنم! روزهایی که من میگذرونم شاید به هیچ بیانی قابل درک نباشه! فقط کافیه آیسان رو ۱ هفته بفرستی سفر و هیچ خبری از حالش نداشته باشی تا کمی حالم رو بفهمی!! آیسان میدونه تو در حال طی کردن زندگی عادیت هستی و خودش هم حالش خوبه! اما تو هر لحظه نگرانش هستی و داری فکر میکنی که چه حالی داره و چی به سرش اومده!!
جواب کامنتت از پستم طولانی تر شد!
نگار درکت می کنم
نه به اون اندازه که تو دوری می کشی اما وقتی یکی دو روز اونم با کلی تماس نمی بینمش دلم می میره ...تو صبوری نگار ...میوه عشقت خیلی خوش گواره..
امیدوارم...
عزیزم فکر کنم قبل از پریودت باشه ...
ولی خودمونیم کل ینقشه کشیدی که اومد یگیری بزنیش ولی همیچن مه میاد هم این ها یادت میره ...فقط کتم هارو ما خوردیم
حدست درسته...و اونموضوع هم حس و حالم رو تشدید کرده!! ولی همه ی حالم رو نمیتونم به روزهای رنگین ربط بدم! خیلی وقته پادگانه و واقعا صبرم تموم شده!
ارزومندم که بیاید ....
فردا معلوم میشه
نه دیگه بازم داری اشتباه میکنی
من هر روز خونه نیستم
شیفتهای 24 یا 48 ساعته دارم که اصلا نه موبایل و نه اینترنت و نه هیچ چیز دیگه ای
ولی درسته من کارم آسون تره نسبت به سرباز
میگم ساپورت منظظورم اینه که اون در این شرایط فعلی توانایی ساپورت شما رو نداره که پس فعلا این بر عهده شماست
الان منو آیسان به خاطر شرایطمون همو چند ماه یکبار میبینیم
شما هم گوگل ریدری هستی؟؟؟
مطالبتو به اشتراک هم میذاری؟؟؟
شیفت ۴۸ ساعته رو با ۴۵ روزه مقایسه میکنی؟؟
کلا افرادی که توی شهر خودشون هستن قابل قیاس نیستن با کسانی که خدمتشون توی شهرستان میفته!
الان در شرایط فعلی من چه جوری میتونم ساپورتش کنم؟؟ بااینکه هر وقت زنگ میزنه با روی خوش جوابش رو بدم و بهش انرژی بدم با حرفام و اینکه بهانه گیری نکنم و غر نزنم!!! ..چرا اون نمیتونه این کار رو از پشت تلفن بکنه؟؟ گاهی ۲ کلام حرف یا توجه در منظم زنگ زدن میتونه من رو هم آروم کنه!
آره من وبلاگ ها رو با گوگل ریدر دنبال میکنم... هنوز وقت نکردم توی وبلاگ بذارم!
نگار جان از وب زیگزاگ و بهزاد ( همکارم ) شما رو یافتم
عزیزم همین خوبه اولش که اومد بزنش بکشش بدش به بقیه کارا برس
جدا از شوخی
عزیزم سخته در این که شکی نیست و در ضمن آقایون یه کم نمیتونن از پشت تلفن ابراز کنن اونی که تو دلشونو و آروم کنن خانومشونو
تنها کاری که به نظرم الان میتونی بکنی اینه که روز ها رو تا اومدنش نشمری و به خودت وعده وعید ندی که می یاد می یاد شاید و اگر هم نگی فقط و فقط غذاهای قوی بخور دوش بگیر وبزن به بیخیالی اونوقت ببین معجزه وار می یاد
عزسزم منم در مورد شغلم می نویسم دوست داشتی بخونش خوشحال میشم من که از یافتن شما خوش حال شدم و لینکتون میکنم
قبلا روزا رو میشماردم...ولی الان نه!نمیدونم چند روز گذشته و چقدر مونده! :دی
بعد میگن عشق مرده !
من واقعا از خواندن حرفای تو و علی لذت بردم !
امیدوارم این مدت برات زودتر بگذره و اذیت نشی !
به اید فردایی بهتر !
عشق توی روح آدماست! مگه میشه بمیره؟
سلام
اول نقد رو بچسبم اونی که گفتی پیدا کردی چی شد پس
دوم به نظرم همچین بزنش که کف و خون قاطی کنه بعد یه هفته بهش استعلاجی می دن می تونی سیر ببینیش
بعد رش اون جریان باقی ماجرا چی بود ها؟
امیدوارم این هفته بیاید آخرش
دستت درد نکنه با این پیشنهادت! پاش شکست نذاشت گچ بگیرن و استعلاجی و اینا بگیره! حالا فکر میکنی میره اونجا میگه نگار دندونم رو شکسته و لطف کنین بذارین برم؟
باقی ماجرا گپ دوستانه است!
سلام مجدد
ایمیلم رو واست گذاشتم
بعدش خوشتیپ نگفتم که بزن دندوش رو بشکون گفتم بزن کف و خون قاطی کنه یعنی اقلا یه دو هفته ای تو کما هست بعدش تازه بهوش می یاد
بعد ترش ماجرای گپ دوستانه دیگه
میخوای بکشمش که کلا یه عمر راحت بشه؟؟ اینجوری بهتر نیست؟
در واقع من می خوام کل سیستم وبلاگم مدل گالری تصویر بشه
یه نگاهی به قالبی که الان داره بکن فقط مشکلش اینه که بهم ریخته ولی تو ساخت درست نشون می ده
کلی درخواست کردم ببخشید
مثل اینکه اینجا امنیت جانی نداریم . برم یه وقت دیگه مزاحم میشم . با اجازه فعلآً :))
اونور هم که کلاً تعطیل کردی . ای بابا !
بااین توصیفاتی که من از خودم کردم باورم نمیشه همین یه وبلاگ رو هم دارم مینویسم!چه برسه به اونجا...
حسش نیست دیگه!
دلتنگی و صبوری جفتش سخته ...
امیدواریم این هفته بیاید ....
امیدوارم...
درکت می کنم ، البته همچین زیاد هم درکت نمی کنم ، اما می دونم که اگه نوبت خودم بشه واسه این روز مثل شما می شم ،البته ما متظر کارت معافی هستیم اما آموزشی و اینا که هست که.در هر حال امیدوارم که صبرت زیاد شه
با چوب بزن پاش رو ناقص کن که معاف بشه!! یه روزی برای این کار دعات میکنه!
نگار جون نوشته هات رو دوست داشتم لینکت کردم
شما هم هر طور مایلی اگه دوست داشتی لینکم کن چون کاملاسلیقه ای هست
آخه عزیزم، امیدوارم که به زودی علی جونت بیاد. سعی کن زیاد اذیتش نکنی. سعی کن از تک تک لحظاتتون لذت ببرید.
موفق و پایدار باشی
سلام
جوابتو خوندم
چی بگم
راستی آدرس (یا همون شناسه) گوگل رو بده تا منم اد کنم تا چیزایی که به اشتراک میذاری ما هم بخونیم
(منظورم از اشتراک در گوگل ریدر بور نه در وبلاگ)
مثلا این آدرس منه
http://www.google.com/reader/shared/17979376777929467145
من اینجوری چیزی برای به اشتراک گذاشتن ندارم :دی
ولی از مطالبت استفاده میکنم!
چقدر دیر به دیر میاد؟!!!!!!!!! پسرا همیشه می پیچونند ... مگه از اون کلک های مریضم و حالم بده و عموی پدربزرگ عمه دختر خاله م مرده باید برم بلد نیست؟؟؟؟
درکت می کنم ولی خداییش دوست من هیچ وقت بیشتر از سه هفته تا یکماه نشد موندنش... همه ش در حال پیچوندن بود... حتا یه بار الکی زد دستشو با تفنگ زخمی کرد که مرخصی بگیره... علائم بیماریهای واگیر رو از دوستای پزشکش می پرسید می رفت پیش دکتر پادگان با دوز و کلک مرخصی می گرفت. همه بین التعطیلین رو ها هم تو راه بود.... اما با همه اینها من وقتی دیر می کرد بدعنق می شدم آی بد عنق می شدم!!!! می فهممت مادر..
میگه مرخصی های کمتر از ۱ هفته فایده نداره و به هیچی نمیرسم!جمع میکنه یهو یک ماه مرخصی میگیره!
سلام مجدد
خدمتت عرض کنم که اونی که گذاشته بودی خیلی خوب بود ولی اونطوری که من متوجه شدم جزء خدمات جانبی وبلاگه
در واقعه من می خواستم کل وبلاگم اونطوری بهشه که انگار نمی شه
ضمن تشکر می خواستم بدونم می تونی یه زحمت مجدد واسم بگیری
تو سایکو اومدم این قالبی که الان هست رو ساختم اونجا درست نشون می ده ولی تو قالب که میزارم سمت راست می ره پائین و کنار هم وا نمیسته
اگه می شه به همون یه نگاه بکن ببین چشه و زحمت بیشتر اینکه اگه بخوام تو قسمت دوم که نوشتم آخرین مطالب عناوین پستهام مثل همین که الان انتهای وبلاگم میاد اونجا بیاد باید چی کار کنم
خیلی زحمتت می شه ببخشید