حرف های خودمانی در آستانه ی مرخصی

از ۲شنبه که بهترین و عزیزترین دوستام رو دیدم،یه جور خاصی شارژ هستم!!...تغییر روحیم به وضوح مشخصه! ... از وقتی گروه ۱۰-۱۵ نفری دوستامون تلفات تاهلی دادن و هر کس به فکر جهیزیه و عقد و عروسی خودشه، کمتر همدیگه رومیبینیم!! ولی واقعا داشتن دوستایی که از بودنشون احساس آرامش و نشاط و رضایت درونی داشته باشی، خیلی ارزش داره! خیلی خیلی زیاد!! ...انقدر ارزشش زیاده که وقتی با هم هستیم هیچ کس اجازه نداره جو رو خراب کنه و موبایل به دست، نامزد بازی کنه!! 

از ظهر تا شب انقدر زنگ زده بودی که مموری گوشیم نمی تونست تعداد میس کال هات رو بشماره!!..صبح بهت گفتم که امروز مهمانی هستم...ظهر هم فقط در چند کلام گفتم که نمی تونم حرف بزنم!..ولی بازم بهت حق میدم که ناراحت شدی... 

باور کن بیشتر از هر وقت دیگه فکرم پیش تو بود...ولی نمی شد باهات حرف بزنم!...حتی بچه هایی که همسرشون زنگ میزد هم اجازه ی صحبت نداشتن!!.. 

بگذریم!...مهم اینه که الان حال هردومون وحشتناک خوبه و کلی حرف برای گفتن باهات دارم :دی 

 

دیروز بهم خبر دادی که برگه ی مرخصیت امضا شده و چهارشنبه یا پنج شنبه میای!.. انقدر ذهنم توی امتحان گره خورده بود و استرس امتحان امروز رو داشتم که درست نفهمیدم چی گفتی!.. 

امروز بعد از امتحان یاد حرفای دیشب افتادم! ..بعد از چند وقت نیم ساعت حرف زدیم!...یه چیزی تو مایه های معجزه!!...تازه دارم می فهمم که چقدر خوشحالم!...تازه می فهمم چقدر این مدت خودم رو گول زدم!...از هر ترفندی استفاده کردم تا یادم بره تو پادگانی!... اسم مرخصی رو از ذهنم پاک کردم!.. 

علی؟ ...خوشحالم!...الان که داری میای مرخصی دارم میفهمم این مدت چقدر دلتنگت بودم و به روی خودم نمی‌آوردم تا تو مجبور بشی به زبان بیاری!! 

یه چیزی بگم؟؟...علی جونم جدیدا خیلی خوب شدی! فقط همینو گفتم و بس! ازت بیشتر تعریف نمی کنم که پررو نشی :دی... 

در حال چشیدن ِ طعم شیرین ِخوشبختی ، در اوج بدبختی ِ امتحانام هستم!

 

** تازه کشف کردم که رمانتیک بودن توی خونم نیست!...برعکس تو که نافت رو با یه چاقوی رمانتیک بریدن و در هر شرایطی عشقولانه هستی!....فوق العاده احساسی هستم ولی هروقت قلبم عاشقه و احساسم رو در ظاهر کمتر نشون میدم، حس بهتری دارم!از اینکه نقش دخترای پروانه ای رو بازی کنم خسته شدم!...میخوام یه مدت خودم باشم و حس هام در قلبم باشه... عشقم رو با کل کل کردن نشون بدم!...عاشق ِ عشق ِ لنگه دمپایی‌ای هستم!!...یه مدت درکم کن تا تکلیفم با خودم روشن بشه! از این شخصیت چند گانه که برای همه به یک سازی میرقصه دور بشم!!...منم قول میدم کمتر پاچه‌ات رو بچسبم!...تو هم فکر کن! 

 

** از الان عزا گرفتم که وقتی اس ام اس قطع هستش، چه جوری باید هر لحظه از نفس کشیدن همدیگه هم با خبر باشیم؟؟؟...این مدت که تو نبودی عمق فاجعه رو تا این حد لمس نکرده بودم! 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد