یا علی گفتیم و عشق آغاز شد...

یا علی گفتیمو عشق آغاز  شد 

 

 

 

سلاااممم نگار جون خودم...  

 

خوبی؟؟ 

 

میدونم الانه خوابی خانومی...بعد چند شب بی خوابی و اون مشکلات امشب خوبه خوب بخوابی تا خود صبح زود..همون لنگ ظهر... 

 

اینجا رو افتتاح میکنیم واسه حرفای خودمون...من واسه تو حرفامو مینویسمو تو هم اگه حرفی داشتی واسه من...از مشکلاتمون..از ناراحتیامون از درد و عذاب کشیدنامون..از همه چی...تا بعدنا که اینجا رو میخونیم یادمون بیاد که چه سختیایی رو پشت سر گذاشتیم تا بهم بریسیم..ایشالا البته... 

 

امروز بعد از یکسال و سه ماهو هفت روز اشنایی یکی از سخت ترین عذاب اورترین روزایی بود که پشت سر گذاشتیم...خدا کنه..یعنی از خدا میخوام که دیگه از اینجور چیزا واسمون پیش نیاد که تو اینقدر اذیت بشی و عذاب بکشی نگار خانومی جونم... 

 

منو هم ببخش..میدونم میخندی شاید به این کلمه..ولی خب..آدمیزاده... 

  

راستش خودمم امروز خیلی حالم بد شده بود..خیلی وقت بود اون شوک های عصبی به سراغم نیومده بود ولی امروز اومد... 

 

به هر حال ایشالا که دیگه همچین چیزایی پیش نیاد...  

 

خب دیگه الان اینقد خستمههه..مست خوابم... 

 

مواظب خودت باش عسلم..ماهم..گلم.نازم..فدای تو... 

 

دوست دارم ... 

 

فعلا عزیز دلم...